یاسمن یاسمن ، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 24 روز سن داره
محمد پارسامحمد پارسا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه سن داره

فرشته های ناز زندگی ما

خونه کارتونی...

این خونه کارتونی و این عکسم برا داخل کارتونه پارسا حرص من و در میورد چشمش و می بست تا عکسها خراب شه اینجا داشتند اواز می خوندند که یه دفعه پرت شدند پایین اینجا هم در حال خارج شدن بعد از افتادنشون اینجا داشتند سریال مختار تماشا می کردند سلام دوستان عزیزم ارزوی سلامتی و شادی براتون دارم  دیشب برا اتاق بچه ها یه بخاری خریدیم نمی دونید چقدر این دو تا وروجک شیطونی کردن اواز می خوندن داد و بیداد راه انداخته بودن دیونمون کردن  بس که این کارتون و اینور اونور کوبیدن پارش کردن می رفتن تو کارتون بخاری درش و می بستند اواز می خوندن خودشون...
8 آبان 1393

بدون عنوان

دختر بازیگوش... یکی بود یکی نبود توی شهر قصه ها یه دختر کوچولوی بود که با بابا و مامان و داداش کوچولوش تو یه خونه قشنگ با هم زندگی می کردند دختر کوچولو که اسمش مریم بود مریم  کلاس پیش دبستانی بود لطفا کلیک کنید ...
7 آبان 1393

و حالا قهوه...

دوستان عزیزم ارزو میکنم همیشه سالم و سلامت باشید   دیروز تو اتاق مشغول جمع و جور کردن خونه بودم  دیدم صدای گریه پارسا میاد دویدم ببینم چی شده دیدم دهنش یه چیز قهوه ای هستش و  و داد می زنه مامان دهنم داره میسوزه فکر کردم رفته فلفل گذاشته دهنش دویدم زود اب بهش دادم گفتم چی خوردی دیدم دارچین بر داشته گذاشته تو دهنش خیالم یکم راحت شد داشتن با یاسمن بازی می کردن منم گه گداری سر می زدم تا اینکه خواهرم زنگ زد مشغول حرف زدن با خواهرم بودم که وقتی اومدم اتاق دیدم بعله بازم خرابکاری گفتم اینا چیه یاسمن گفت داریم قهوه درست می کنیم گ...
6 آبان 1393

خدا بهمون خیلی رحم کرد...

سلام دوستان عزیزم ارزو می کنم که همیشه سالم و سلامت باشید دیروز اتفاق بدی افتاد  یاسمن و پارسا با باباشون  رفته بودند بیرون وسایل بخرند وقتی برگشتند پارسا اصرار کرده با موتور بریم دور بزنیم نذاشته باباش ماشین و بیاره و رفتن یه ماشین محکم کوبیده به موتور و خدا بهمون رحم کرده شیشه به چشم یاسمن نرفته فرو رفته تو  ابروهاش و تو بغل چشمش خدا می دونه اینقد استرس داشتم نبودن داشتم از دلشوره الکی می مردم چند بار زنگ زدم نادر گفت خونه مادرم هستیم نگو اون موقع یاسمن تو درمانگاه بوده  باباش می گفت خیلی خون ازش رفته بود بمیرم الاهی من پیشش نبودم اما یکی از همسایه های مادر شوهرک که با ماشین اونا تصادف کردن با یاسمن ...
3 آبان 1393