یاسمن یاسمن ، تا این لحظه: 15 سال و 29 روز سن داره
محمد پارسامحمد پارسا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره

فرشته های ناز زندگی ما

یه روز خوب...

سلام دوستان عزیزم الان که دارم می نویسم تازه کارام تموم شده و اومدم می نویسم وای چقد خسته شدم اما این خستگی از اون خستگیهای دلنشینه از صبح مشغول تدارکات برا مهمونی بودم غذا ها هم و یکی یکی از ساعت 12 به اونور گذاشتم اول قورمه سبزی بعدم  خورش بامیه برنج و خیس کردم و ساعت 5 بود برنج و ابکش کردم همیشه هول بودم نمی دونم چرا فکر می کنم غذام اماده نمیشه دیگه ساعت 6 همه چیز اماده بود بعدم سالاد و دیگه 7 فقط مهمونای عزیزم کم بودند که یکی بعد  از دیگری اومدند اول بابا جونم که جای بوده تنها اومده بود بعد مادرم با  خانواده ابجی بزرگه بعد خواهر کوچیکه اومد نمی دونید چه بلوشی  بچه ها به پا کرده بودند خیلی خوب بود خدا...
21 آذر 1392

بفرمایید ببینید...

دوستان عزیزم این عکسها که براتون گذاشتم تصویر سفره عقد که خیلی خوشم اومد براتون گذاشتم از یکی از اشنایان گرفتم عقدی که رفته بودند این سفره چیده شده بود ه که خانواده داماد درست کردند و چیدند گلهاکه درست شده تو عکس بیشترش مواد خوراکی اون بالا گلهای  از بادومه  ردیف دوم سمت راست از نون سنگکه وسطیه از تربچه هویج خیار و سمت چپیه تخم مرغه ردیفهای جلوی هم نبات و دوباره اون وسط شیرینیه  بغلش گل کلمه  عکسها را تیکه تیکه هم گذاشتم خلاصه عروس و خیلی تحویل گرفتند راستی لباس عروسم خیلی قشنگ بود مادر شوهر محترم دوخته بود خوب اخه برا من تعجب انگیزه خوش باشید وشاد ...
19 آذر 1392

برای دوستان گلم

دوستان عزیزم سلام ماما ساجده عزیزم سمیه جان اوا جونم و تمام دوستان عزیزم تو بلاگفا به هیچ وجه نمی تونم وارد وبلاگهاتون بشم پیامproblemlodingpage میاد دلم می خواد بیام پستهای قشنگتون را بخونم شما میاید پیشمون با مهربونیاتون شرمندتون میشم اما من نمیشه بیام کسی می دونه مشگل کجاست دوستت دارم و ممنونم محبتتون هستم مشگل که به وجود اومده حل شه تمام کاستی ها را جبران می کنم دوستتون دارم ...
18 آذر 1392

یاسمن جون

  سلام دوستای گلم دیروز مشغول دوختن این لباسها برا یاسمن بودم که این دو تا وروجک مشغو ل خرابکاری شدند که تو پست قبلی براتون نوشتم امروز یاسمن اونا را پوشید چند تا عکس گرفت طبق معمول با ژستهای خودش ...
17 آذر 1392

اشنای با یه دوست مهربون...این پست جدیده

سلام دوستان عزیزم یه دوست گل و مهربونی دارم   دوست داشتم با این دوست خوبم اشناتون کنم حتما پیشش برید ادرس وبلاگشون و براتون میزارم  حتما بهش سر بزنید       ادرس وبلاگ      http://atanaz1384.niniweblog.com ...
17 آذر 1392

بازم...

اینا که دیدید خرابکاریهای این دو تا شیطونه یاسمن خانم پتو اورده انداخته دو تام متکا برا اینکه روش بشینند راحت موادشون را که شامل چند لیوان اب*. نخود.* پوست نارنگی*. داخل نارنگی*. قاشق کوچیک بزرگ*. اماده کردند و مشغول شدند من مشغول خیاطی بودم دیدم یاسمن میاد سرک می کشه نگو که مشغول این کارند وقتی رفتم داخل اتاق دیدم یاسمن فرار کرد اون لیوان اخریه کار یاسمنه پارسا هم اصلا انگار نه انگار مشغول کار خودش بود وقتی گفتم این چه کاریه مامان دیدم یه لبخند زد و به کار خودش ادامه داد ...
16 آذر 1392

مبارکه عزیزم...

سلام دوستان عزیزم امروز اومدم وبلاگمون برا تایید کامنتها ممنونم از دوستان عزیزم همینطور خدا را شکر شاد رفتم وبلاگ مامان تنها وای خدا شکرت هزاران هزار مرتبه شکرت مامان تنها دیگه تنها نیست یه نی نی خوشگل تو راه داره تبریک می گم عزیز دلم ایشالاه به سلامتی ارزو می کنم همه دوستای عزیزم که منتظر نی نی هستند ایشالاه به زودی به ارزوی قلبیشون برسند وای خدا را شکر چه صبح قشنگیه امروز ایشالاه همینطور خوش و خوب باشه اوقات همه دوستان گلم مامان جون بازم تبریک می می گم                        &...
16 آذر 1392

یاسمن جونم و پارسا ی عزیزم

سلام دوستان عزیزم امروز هوای شهرمون گرفتست نمی دونم اثرات اونه منم یه جورای دلگیرم خودمم نمی دونم از چیه امروز صبح که بیدار شدم سراغ هیچ کاری نرفتم اومدم اینجا اصلا حس کاری را انجام دادن نداشتم دلم یه جورای بوداومدم اینجا گفتم برم پیش دوستام وبلاگ الناز جون رفتم  معصومه جون رفتم اشکم در اومد خدایا تو را به بزرگیت قسم می دم حاجت  تمام دوستان عزیزم و که منتظر نی نی هستند بر اورده کن رفتم وبلاگ مامان سبحان دلم اتیش گرفت طفلک مامان که چقد ازار و اذیت میشه و چقد ر زجر کشیده اونوقت شیطانهای انسان نما هم تو وبلاگش سرک می کشند و اذیتش می کنند ارزو می کنم هر چه زودتر دل این مامان هم شادبشه   از دیروز بنویسم که نادر کمی دیر ...
13 آذر 1392

شیطونیای یاسمن و پارسا

دیشب این دو تا وروجک داشتند بازی می کردند یاسمن پارسا را دوماد کرده بود اینا هم به گفته خودشون وقتی گفتم مامان این چه کاری یاسمن گفت مامان برف شادیه یاسمن طبق معمول شروع کرد به ژست گرفتن لباسی که دستشه خیلی دوست داره   پارسا هم که همیشه یه دفعه میاد اومد خواست مثل ابجیش ژستی گرفته باشه از اینجا به بعد عکسهای دیروز بعداظهره پارسا در حال بهم ریختن خونه اول دکور ببینید چه بلای سر عروسکا اورده حالا نوبت کشوها بود که صداش کردم داری چکار می کنی که اینطور مظلوم شد   راستی تا یادم نرفته بنویسم این پارسای شیطون هر شب بیدار میشه اب می خواد ...
12 آذر 1392