مهمان نا خوانده
سلام دوستای خوبم امروز ساعت5/30دقیقه بود که از خونه رفتیم بیرون هوا نه خیلی گرم نه خیلی سرده اما برای بچه ها لباس بردم رفتیم خونه خواهرم و نادر پی کاری رفت یه دوساعتی اونجا بودیم بعدش اومدیم خونه بابا اینا تقریبا یک ساعتم اونجا بودیم موقعی که اومدیم خونه من رفتم برا تعویض لباسها وقتی از اتاق اومدم بیرون یاسمن از اتاق خودش با صندلی اومد بیرون نگاه کردم ببینم کجا میره که وای چشمتون روز بد نبینه دم در اتاق یاسمن دیدم جناب سوسک وایسته و داره شاخکاش و تکون می ده و عرض اندام می کنه تمام تنم مور مور شده بود وای این دیگه کجا بود هنوز که بهاره تازشم این مهمون محترم حالا چرا اومده داد زدم نادر بدو و از بغل اتاق دست پارسا را گرفتم و فرار کردم یاسمن ب...
نویسنده :
بابا و مامان
1:08