یاسمن یاسمن ، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره
محمد پارسامحمد پارسا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره

فرشته های ناز زندگی ما

پارسای من خوب شده...

سلام دوستان عزیزم این یکی دو روزه تنبلی باعث شد کمتر بیام وبلاگمون پارسا جونم حالش خوبه خوب شده ممنونم از دوستای خوبم که جویای حال پسرم بودند از جمله مامان اتیلا جونم مامان محمد وساغی عزیزم مامان محمد معین عزیزم امیدوارم به همراه خانواده های عزیزتون همیشه شاداب و سلامت باشید امروز نرفتم امتحان اصلا حوصله نداشتم  تازه دو ساعت کلاسی را که افسر زده بودم نرفته بودم ساعت 7صبح بود که از خونه با نادر زدیم بیرون به طرف خونه خواهرم تا بچه ها را بزارم اونجا بعدش برم سراغ کارام ساعت 9:30 رفتم بیرون برای خرید وای چه قیمتهای مخ ادم سوت می کشید خدا به داد اونای که ندارند برسه کمی تور برای لباس یاسمن گرفتم و یه رو تختی و چند تا چیز تزیینی هم...
16 دی 1391

این روزها...

الان که می نویسم پارسای عزیزم و یاسمن خوشگلم خوابند نادر هم داره تلویزیون نگاه می کنه امروز اصلا حوصله نداشتم و حالم گرفته بود پارسای عزیزم نمی دونم چرا تب داره حدس می زنم به خاطر دندوناشه هم عصبی شده و هم بی حوصله که روی منم اثر گذاشته و نگرانم کرده باور می کنید اگه بگم منم دندونم درد می کنه احساس می کنم لثم متورم شده امروز بعداظهر رفتیم خونه عموی نادر برای عزاداری و نهار از زنجان هیئت اومده بود و جای دوستان ترک زبانم خالی که عزاداری خوبی بپا بود اما نهار را دیر اوردند یاسمن همش می گفت مامان بریم خونه من گشنمه دیگه کم مونده بود گریه کنه یکی از بچه ها توهم زده بود می گفت من دیدم دارند تو اتاقا سفره می ندازند غذا میارند درست یکساعت بعد از...
15 دی 1391

وجدانه کاری

سلا م امروز روز پر کاری داشتتیم پسر خاله مهمان ما بود حسین جون ساعت هشت اومد خونمون یاسمن هم تا دید پسر خالش اومده زود پا شد نشست و شروع کردند بازی کردن که پارسا هم به دنبال اونا پاشدتا حسین را دید چشماش درشت شد و خواب از سرش پرید اونم همراه این دوتا خونه را گذاشته بودند سرشون بیچاره همسایه ها بعدش دوتا پسر خاله بعدی اومدند حالا تصور کنید تو مجتمع چه خبر بوده یکی داد میزد یکی شعر می خوند یکی دعواش شده بود داشت گریه میکرد و این کارا ادامه داشت تا ظهر بعد از غذا هر کار کردم این وروجکا بخوابند نخوابیدند که نخوابیدن و تاشب ساعت 9 بیدار بودند پارسا و یاسمن بعد از رفتن پسر خاله ها افتادند و خوابشون برد منم با اینکه کاری ندارم و خیلی خسته ام اما خ...
12 دی 1391

یاسمن ناز

اینم یاسمن خانم که امروز هوس کرده بود لباس عروس بپوشه                                                          ...
10 دی 1391

یاسی قشنگم

                                                                                                            ...
10 دی 1391